عزیز زهرا

یا علی جان مقتدای من تویی

عزیز زهرا

یا علی جان مقتدای من تویی

بی تو

اگر بپرسند : تو برای آمدن مولایت چه کردی؟
چه شرمسار خواهم شد! آه!
می ترسم دیگران بخشوده شوند و مرا با این ادعای دوستی نبخشایند!
آه!
باز هم آه!
فدایت شوم! بی تو لحظه هایم همه آه می کشند!
بی تو دوباره هایم همه در حسرت می سوزند!
بی تو واژه هایم وجدان آتش گرفته را می مانند!
اما حتی کو آن لیاقت که دار بر دوش کشم!
چرا هیچ کس به من تاوان دوستی تو را نمی چشاند؟ چرا در راه تو بین هیچ در و دیواری نمی آزرندم؟
چرا سیلی ام نمی زند کسی ؟
آه که هیچ کس در چهره ام لیاقت عشق نمی بیند!
آه!
باز هم آه!
بازهم آه!
باز هم تا همیشه بی لیاقتی‌هایم آه !
تا همیشه فراقت آه! آه! آه!

الهم عجل لولیک الفرج. 

قلم دانش آموز


غروب جمعه

غروب جمعه شد و باد ایستاده بیایی
که فرش پای تو باشد اگر پیاده بیایی
و آب سینه سپر کرده بر عناصر دیگر
که روی شانه ی خیسش قدم نهاده بیایی
و جمعه هاست جدل می کنند یکسره باهم
ز راه چشم ز دل از کدام جاده بیایی
بخوانمت به همین واژه های الکن و خیسم
ببینمت به همین لحن صاف و ساده بیایی
غروب جمعه شد و کفش هام جفت شدند و
دلم تپید که شاید اجازه داده بیای